گرمی حضور
بهش میگم هوا سرد شده، دیگه نرو تو حیاط (منظورم زمانیه که خودم خونه نیستم) با لحنی اطمینان بخش میگه: مامان جون هست (با تاکید روی کلمه هست) ******* دیشب بهم میگه: خوابهای نوری ببینی (موقع خواب بهش میگم: خوابهای نورانی ببینی) ***** این روزها شیرین تر از قبل صدام میکنه: مامانم؟؟؟ انقدر برام دلچسبه که در هرشرایطی کارم رو ول میکنم و دل به دلش میدم دیشب میگه : مامانم؟؟ میگم بله بلافاصله میگه: باباجون؟ آقای پدر میگن: بله و صحبتش رو ادامه میده... هواسش هست که در عین جلب توجه، عدالت رو هم رعایت کنه ****** چندروزیه با تمام توانش میزنه توی سینه ام، میگه "حسین" میکنم اینجوری م...