کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

گرمی حضور

بهش میگم هوا سرد شده، دیگه نرو تو حیاط (منظورم زمانیه که خودم خونه نیستم) با لحنی اطمینان بخش میگه: مامان جون هست (با تاکید روی کلمه هست) ******* دیشب بهم میگه: خوابهای نوری ببینی (موقع خواب بهش میگم: خوابهای نورانی ببینی) ***** این روزها شیرین تر از قبل صدام میکنه: مامانم؟؟؟ انقدر برام دلچسبه که در هرشرایطی کارم رو ول میکنم و دل به دلش میدم دیشب میگه : مامانم؟؟ میگم بله     بلافاصله میگه: باباجون؟ آقای پدر میگن: بله و صحبتش رو ادامه میده... هواسش هست که در عین جلب توجه، عدالت رو هم رعایت کنه ****** چندروزیه با تمام توانش میزنه توی سینه ام،  میگه "حسین" میکنم اینجوری م...
26 آبان 1393

پست موقت

سلام دوستان گلم این پست صرفا جهت اطلاع: کمی تا قسمتی!! کامل شدن پست تفلد نگاشته شده است ...
24 آبان 1393

حسنک کجایی؟؟

دور "نه" و "چرا" که یادتون هست، تقریبا باطل شد و حالا شده تسلسل چراااااااااااااااااااا؟ خواستم تلافی کنم گفتم منم سوال کنم، چرای اولی به دومی رسیده و نرسیده میگه" همه رو گفتم" ********** جواب بسیاری از سوالهای این روزها شده "نمیدونم" این نمیدونم رو آخر چراها وقتی که واقعا نمیدونستم گفتم، و الان براش جالب شده وحتی در جواب سوالهای بدیهی و معمولی به کار میبره ********* مامانجون براش قصه "حسنک کجایی" رو گفته هر از گاهی یه قسمتهاییش رو برام تعریف میکنه، و یا گاهی برای عسل: گاو میگه ماما، حسنک کجایی؟ من گشنمه (با صدای بم و گرفته) یا من که جیک و جیک میکنم برات،  ...
18 آبان 1393

حسین ارباب منو دریاب

اصلا "حسین" جنس غمش فرق می کند این راه عشق، پیچ و خمش فرق می کند اینجا گدا همیشه طلبکار می شود این در که آمدی کرمش فرق می کند صد مرده زنده میشود از ذکر "یا حسین" عیسای اهل بیت دمشق فرق می کند     التماس دعا ...
10 آبان 1393
1